گاهی ..
گاهی زمین ، گاهی زمان
گاهی همین دردهای بی امان
گاهی دلم را می زند این عشق
گاهی همین مردهای نامردان!
****
گاهی شقایق های نامرئی
گاهی شکوفه های دامن گیر
گاهی سلام را می خورند آرام
فریاد شیره های آفت خیز
****
گاهی هوای یک نور تاریکی!
گاهی رفتن از کوچه های نزدیکی
گاهی شراره می دهد این مغز
گاهی بزرگ میل های آنتیکی!
****
گاهی هوای کردن شلیک ها
گاهی خیال گفتن تبریک ها
گاهی اسب ها سواره می روند بر سر
گاهی ابراز احساسات بی تحریک ها
****
گاهی همین نفاق های اسلامی
گاهی همین طلاق های بی وامی
گاهی پیاده می رود این پای بی چاره
گاهی چشمک ستاره ، گاهی همین نا موج های آرامی!
****
گاهی همین شعر های بی تدوین
گاهی همین پیشگویی های بی تخمین
گاهی دلچسب می خورند موریانه ها سر را
گاهی با صدای زیبا و گاهی نیز ؛ آهنگین
****
گاهی شاعر خسته دل نمی داند
گاهی شعر را باز می گوید و باز نمی داند
گاهی خواستن گناه سنگین است
گاهی شاعر ، معرفت می کند نمی داند!
شاعر : محمدجواد نیکزاد
راستش امروز روز سختی بود برام
همین اول هفته
خدا می دونه مچاله شدم
از دست کارای خودم
از اینکه یه امتحان بزرگ الهی رو مردود شدم
از صبح گیج بودم حکمت اتفاقات امروز چیه
تازه الان که شب شده تازه داره دستگیرم میشه
بدا به حال غافلانی مثل من
دعا کن داداش
با قلب پاکت دعا کن
این بنده ضعیف الایمان
که علم خادمی شهدا رو بدست گرفته
این عمل رو تا گور با خود داشته باشه
قیامت وقت بازگشت و توبه نیست
بدا به حال من غافل