العبد

بنده ای خوب برای خدا

العبد

بنده ای خوب برای خدا

العبد

هنر انسان شدن را خیلی ها دارند ، اما ؛ هنر العبد شدن را عده ای قلیل دارند
خوشا به سعادت آن هنرمندی که بنده ای خوب برای خدایش شد

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

این پستم یه درد دل ساده است که دردش خودمونیم
زیادم دوست ندارم تو این پست دست به قلم ببرم و با ادبیات و زبان فارسی حرف بزنم
نمی دونم هر کدوممون در چه حالی هستیم و داریم چی کار می کنیم ..
فقط به عنوان یک تلنگر ، رک هم صحبت می کنم ، نامرد نشید !
تو هفته ی دفاع مقدس هستیم ، تو هفته ی عاشقی ها هستیم پس اینکه عشق رو فراموش کنی و بگی این مقدسات برای خودشون یه نامردیه ، ظاهرت یه چیز دیگه میگه ولی باطنت
امان ، امان بر این چشم ظاهربین خیلی هامون که باعث شده بصیرت واقعی مون رو بگیره
امان ، امان از حزب اللهی دم زدنمون با این کارامون
فکر نکنید حقیر بریدم ، خیر ، در فضای دیگری نیز سیر نمی کنم ، با هر کی که این پست رو میخونه هستم!
انشاالله محکم و قوی ادامه خواهم داد .. ولی ؛
ببخشید که اینطوری صحبت می کنم ، زیاد درست هم نیست ولی امورتون رو درست کنید
نمی دونم کی این پست رو می خونیم ولی اگه دین نداریم آزاده باشیم !

به قول حقیر :
فریاد دلم ، زمانه را سیراب کرد
مرصاد دلم ، خاطره را سهراب کرد
این چند قطره اشک تـُنگ چشم های خسته ام
هر یاد دلم ، بهانه را ارباب کرد

به قول فاضل نظری :

ما گشته ایم، نیست، تو هم جست و جو مکن
آن روز ها گذشت، دگر آرزو مکن
دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر
خاکستر گداخته را زیر و رو مکن
در چشم دیگران منشین در کنار من
ما را در این مقایسه بی آبرو مکن

و به قول مرحوم قیصر امین پور :

این حنجره این باغ صدا را نفروشید
این پنجره این خاطره ها را نفروشید
در شهر شما باری اگر عشق فروش است
هم غیرت آبادی ما را نفروشید
تنها ، به خدا ، دلخوش ما به دل ماست
صندوقچه ی راز خدا را نفروشید
سرمایه ی دل نیست به جز اشک و به جز آه
پس دست کم این آب و هوا را نفروشید
در دست خدا آینه ی جز دل ما نیست
آیینه شمایید شما را نفروشید
در پیله ی پروانه به جز کرم نلولد
پروانه ی پرواز رها را نفروشید
یک عمر دویدم و لب چشمه رسیدم
این هروله ی سعی و صفا را نفروشید
دور از نظر ماست اگر منزل این راه
این منظره ی دورنما را نفروشید

حالا میخواین به این پست بخندین ، شما رو به خیر ، ما رو به درک


۳۱ نظر ۰۵ مهر ۹۲ ، ۱۳:۵۰
محمدجواد نیکزاد

بسم الله الشهدا

هفته ی دفاع مقدس ، مبارک باد

می دانستید همین کلمه ی "دفاع مقدس" چقدر هوشمندانه انتخاب شده است؟

نمی گوید جنگ مقدس بلکه می گوید دفاع و هم چنین نمی گوید دفاع بی نظیر یا صفات دیگر بلکه می گوید مقدس ، همانطور که امام (ره) گفته است ؛ خرمشهر را خدا آزاد کرد ، یعنی یک فتح مقدس

حال کاری ندارم که چه شده که این جنگ ؛ مقدس شده و افرادی که در این قدس بی همتا جان خود را برای حق داده اند چه اجرهایی دارند ، چه اجرهای بی همتایی ، اجرهایی که هر چقدر هم عبادت کنیم بدان زیبایی ها نمی رسیم ..

بیشتر دوست دارم قوه ی تخیلم را به کار گیرم و این را برای خودتان مستند کنم ؛ تا به حال ؛ از خودتان پرسیده اید که چطور می شود یک نوجوان 15 ساله ، از شهادت عالمانه ی فردایش با خبر است ولی ما از مرگ می ترسیم؟!

تا به حال ، از خودتان پرسیده اید که چطور می شود ، یک جوان 21 ساله ، پر پر می زند تا برود روی مین ولی ما از گورستان عمرمان می ترسیم؟!

تا به حال ، از خودتان پرسیده اید چطور می شود که چند خط وصیت نامه ی یک شهید شما را مجذوب خودش می کند و احساس می کنید با خواندن آن وصیت نامه در حال سخن گفتن با خداوند هستید اما شما هر چه می نویسید و هر چه می گویید انگار نه انگار ..؟

تا به حال ، از خودتان پرسیده اید چطور می شود که شما دو روز مریض می شوید از درد و از فلان و فلان به خودتان می پیچید و خدا را صدا می زنید و اعوذباالله از او شکایت می کنید ولی یک فرد 27 سال با درد های شدید رو به رو است ولی باز خدا را شاکر و می گوید این جان بازی یک نعمت است؟

تا به حال ، از خودتان پرسیده اید که چطور می شود یک علامه ی بزرگ در جبهه های نبرد ، اخلاص را از یک نوجوان 13 ساله می آموزد و بعد از شهادت آن نوجوان ، عمامه اش را بر می دارد و در سر خود می زند و می گوید ؛ ای علامه ، منطق بخوان ، ای علامه ، کلام بخوان ، ای علامه ، فلسفه بخوان؟

تا به حال ، از خودتان پرسیده اید که چطور می شود یک نوجوان 17 ساله داخل دفترچه اش می نویسد ؛ گناهان هفته : شنبه - نماز شبم را سریع خواندم ، یک شنبه - به این نتیجه رسیدم که یک شنبه گناهی نکردم و خود همین گناه است ، خدایا شرمنده ام ، دوشنبه - دو بار دعای عهد خواندم! و ... ، اما ما تا یک نماز آخر وقت می خوانیم سرمان را بالا می گیریم و به خدا استغفرالله می گوییم : دیگر چه می خواهی؟

تا به حال از خودتان پرسیده اید که چطور می شود یک روز ، یک امر به معروف که واجب است می کنیم از ذوق می میریم و از غرور پوسیده می شویم ولی آن ها هر لحظه با هر قدمشان در حال امر به معروف بودند و این عمل را برای وجوباتشان کم می دانستند؟

تا به حال از خودتان پرسیده اید که چطور می شود و آن فرد چه می کند که خداوند دوست ندارد بعد از 23 سال جنازه اش حتی خشی ببیند اما زمانی که ما می میریم بعد از دو روز هیچ چیزی از ما مشاهده نمی شود؟

اینقدر تا به حال بلدم ، که از خودمان خجالت می کشیم و به جای افتخار ، سرمان را پایین می گیریم و می گوییم ؛ وا حسرتا اما تا همین جایش برای همین پست کافیست ..

حال کاری ندارم که چه می خواهد بشود اما ، هفته ی دفاع مقدس یعنی بفهمیم کجای کاریم

هفته ی دفاع مقدس یعنی بفهمیم عقب مانده من هستم و کبوتران رفتند

هفته ی دفاع مقدس یعنی بفهمیم آوینی چه گفته و برای که گفته و از چه دم و قلم زده

هفته ی دفاع مقدس یعنی بفهمیم چه نعمت هایی داریم

هفته ی دفاع مقدس یعنی هدفمان را تبیین و مشخص کنیم و از هر چه خدا داده همانند شهدا استفاده کنیم و تزکیه نکردن را مانند شهدا گناه بدانیم

هفته ی دفاع مقدس یعنی بفهمیم به قول برادر بزرگتر و استادم که چرا خداوند گفته : و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه ، چرا خداوند اول گفته یزکیهم و بعد گفت یعلمهم

اول تزکیه و بعد درس ، آیا زمانی که به این در و آن در میزنیم تا نمره ی نوزده ما نوزده و بیست و پنج شود به این در و آن در میزنیم نماز شبمان ترک نشود؟!

هفته ی دفاع مقدس یعنی همانند شهدا شدن ، همانند آن ها پر پر زدن 

هفته ی دفاع مقدس ، یعنی همانند شهدا ، سرباز شدن ، سرباز شدن ، سرباز شدن

حال باز می گویم :

هفته ی دفاع مقدس مبارک باد


۰ نظر ۰۴ مهر ۹۲ ، ۱۳:۳۳
محمدجواد نیکزاد