العبد

بنده ای خوب برای خدا

العبد

بنده ای خوب برای خدا

العبد

هنر انسان شدن را خیلی ها دارند ، اما ؛ هنر العبد شدن را عده ای قلیل دارند
خوشا به سعادت آن هنرمندی که بنده ای خوب برای خدایش شد

من یک عقب مانده ام

جمعه, ۸ شهریور ۱۳۹۲، ۱۱:۴۶ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

من ، با همه ی حرف هایی که زدم و نباید می زدم ، با همه ی دیدن هایی که دیدم و نباید می دیدم ، با همه ی شنیدن هایی که شنیدم و نباید می شنیدم ، با همه ی عشق هایی که ورزدیم و نباید می ورزیدم ، با همه ی قدم هایی که نهادم و نباید می نهادم ؛ آمده ام تا بگویم زندگی یعنی همین که بفهمی در کجا به دنیا آمدی؟!

در کجا بزرگی شدی و با چه کسانی نوشتن را آموختی ! ، شاید حرف هایم برایتان کمی گنگ باشد

عیبی ندارد ، لقمه ترش می کنم [!] :

زمانی که بچه تر بودم و از پشت چشم های پاکم به این دنیای رنگی چشم می دوختم ، مردمانی می دیدم که هر کدامشان به دنبال دغدغه ای بودند ، دغدغه هایی متفاوت ؛ یکی کثیف و یکی ساده اما ؛ زیبا تر از زیبا ..

بزرگتر که شدم ، کم کم ، کم کم دریافتم که چه کسانی حرف هایشان ، بحث هایشان ، نگاه های تیزشان ، گوش های درازشان کثیف است و چه کسانی زیبا !

شاید زیبا متضاد مناسبی برای کثیف نباشد ، اما ؛ مفهومم را می رساند و همین برایم کافی است

متوجه شدم که وقتی با نگاهم وارد صورتی شیطانی مسلک می شوم ، با فطرتم این شکل و شمایل ها سازگار نیست و زمانی که با همین نظر ، به پارچه ای سیاه می نگرم ، چقدر راحت روحم را به آسمان می برد ! ، همین پارچه ی به ظاهر مشکی !

متوجه شدم زمانی که با گوش هایم ، موج های آوایی پر از انعطاف را گوش می دهم ؛ روحم خراش بر می دارد و زمانی که با همین سمع ها به قرآن کریم گوش فرا می دهم ، فضای اطرافم را نورانی و سبک می یابم و دست هایم را بال هایی برای پریدن و چه زیبا پروازی است ؛ پرواز عشق ، پرواز نور ، پرواز با کتاب خدا ..

آرام آرام ، افراد دور و برم را بهتر می شناختم ، انگارکی درونشان را می دیدم بهتر بگویم انگار درک کرده بودم در کجا به دنیا آمده ام و دارم با چه کسانی نوشتن را می آموزم ؛ هر چند ؛ چه در محیط خانواده و چه در محیط بیرون چیزی به جز نور ، نیکی ندیدم ، آن هم به فضل محیط پاک و معنوی خانواده ام بود ، وگرنه معلوم نبود چه می دیدم و چه می شنیدم و حتی معلوم نبود آرزویم به جز مرگ چه بود !

زمانی که یک نوجوان بالغ شدم ، بخاطر هر کار مکروهم توبه می کردم ، ناراحت می شدم و اشک می ریختم برای مثال ؛ قدم زدن هنگام اذان در خیابان را ، برای خودم گناه کبیره می دیدم و چقدر زیبا بود روح لطیف آن نوجوان و چقدر زیباتر دورانی که به جز خدا هیچ چیزی ندیدم ، فقط مهربانی بود ، عشق پاک خدایی بود ، لطافت بود ، صداقت بود ، معنویت بود و پایان همه ی این حسنات ؛ خدا بود و خدا بود و خدا

در همان دوران عشق ، هم سن هایم مشغول اعمالی بودند که گاه باارزش بود و گاه بی ارزش ، اما نمی دانم چرا من عامل به هیچ کدامشان نشدم ! ، انگار در همان سن برایم این ارزش ها ارزش نبودند ؛ چگونه؟! ، بگذارید برایتان شرح دهم ..

هنگامی که من دوم راهنمایی بودم ، عده ای قلیل از هم سن و سالانم مشغول حفظ کلام نور بودند ، عده ای درگیر بازی های رایانه ای و عده ای نیز درگیر دیدن فیلم هایی بودند که هر لحظه از دیدن آن ها ، ضرر است و ضرر و تاثیری که آن فیلم ها بر روی روح آدمیزاد می گذارد ، چیزی نیست جز سند مرگی برای معنویت درون و چه زیبا خداوند سند مرگ حقارت را برای چشم های بنده اش حرام کرده است ..

حفظ کلام نور هم عالی تر از عالی بود ، اتفاقا بسیار ارزشمند چه برای خداوند و چه برای خلقش

اما ؛ هر بار که می خواستم شروع کنم نگاه می کردم و می دیدم هدفی به جز احسنت های اقوام ندارم ، هدفی به غیر از باریک های معلمین ندارم ، هدفی به غیر از هدیه هایی که رنگ خدایی میدادند اما برای من حکم همان سند مرگ را داشت ! ، به خودم تلنگری می زدم و می گفتم در این دوران برای تو ، بهترین چیز خودسازی است !! اشتباه می کردم اما لا مذهب خودسازی هم نکردم !

فقط سه سال ارزشمند راهنمایی ام را خرج ورزش و تفریح و گه گاهی هم درس کردم ، خدا خودش به دادم برسد که چگونه می خواهم پاسخ آن یوم های اتلاف را در یوم الحسرت بدهم

به دبیرستان هم که رفتم ، تحول درسی بود و درس اولویت اولم شد و زندگی که اولویت اولش خدا نباشد چیزی به جز پوچی نیست

پس چه شد؟! یک قرعه ی پوچ برای من و یک شش ارزشمند برای کثیری از هم سن و سالانم

در آن لحظه ؛ به این مهم پی بردم که حقیقتا من عقب ماندم ؛

عقب ماندم از تمام کسانی که خونشان جوهر خودکارمان شد اما لایق نبودیم

عقب ماندم از تمام کسانی که حرف زدند برای خدا ، قدم نهادند برای خدا ، عرق ریختند برای خدا و منِِ سر تا پا تقصیر حواسم را از تمام زندگی ام پرت کردم و از غایتم غافل شدم و خداوند را ندیدم

عقب ماندم از تمام کسانی که گفتند عقب نمانید

نمی خواهم این حقیقت تلخ را نگویم پس اعتراف می نمایم :


من یک عقب مانده ام


۹۲/۰۶/۰۸
محمدجواد نیکزاد

نظرات  (۱۲)

۰۸ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۰۴ راوی کوچک سیره شهدا
سلام

دل مارو خون کردی تا برگشتیا یادت باشه...

فدای حرفای قشنگت
هر کی بیاد بخونه و دفعه اولش باشه
فکر می کنه از این عرفای به نام هستی

موفق باشی داداش

قرار شد یاهو بیای صحبت کنیم
یادت که نرفته
هر وقت فرصت کردی
پیامک بده
گرچه روزها سر کار هستم

برای منم دعا کن..

ممنون
پاسخ:
سلام ، خوبی راوی بزرگ؟
من شرمنده ام!!
بزرگانی تو شهر خودمون با من صحبت کردند و قانعم کردند که این کارم درست نیست
به همین دلیل برگشتم ، یاهو هم مسنجر ندارم
شنیدم از خود سایت یاهو میشه چت کرد ولی بلد نیستم
حتما دعاگویم ، بعدا پیامکی ازت می پرسم ، ممنونم
بازم باید ببخشین
خیلی دعا کن
سلام جناب نیکزاد
مجددا ورودتون رو به خانواده ی بزرگ "بیان"  تبریک عرض میکنم.
"بیان" امکانات خوبی داره که امیدوارم از اونا به خوبی استفاده کنید و لذت ببرید.
در مورد این پستتون میخواستم بگم که شما نه تنها یک جوان عقب مانده نیستید بلکه خوشبختانه از بسیاری از جوانان و هم سن و سالان خودتون جلوتر هستید ...
این پیشی گرفتن محسوس شما از جوانان امروزی و یک سر و گردن بالاتر  قرار گرفتنتون از اونا نشونه ی خوبیه از حمایت خدا و قلب پاک و بی آلایش خودتون و تربیت صحیح خانواده...
واقعا بهتون تبریک میگم و از صمیم قلبم براتون آرزوی موفقیت میکنم.
پاسخ:
سلام پریسا خانم ، خواهش میکنم
ممنونم ، بله
خداروشکر از بلاگفا امکاناتش بیشتره ، در مورد این پست ؛ باور کنید من خیلی خیلی از هم سن و سالان زمان جنگم عقب ترم ، خداوند خودش میدونه من کجایم و اون بزرگواران پرنده کجا!
تو همین برهه نیز ، عقب ترم ، خودم احساس می کنم
فکر کنم ، منظور شما تسلیت بود!
متشکرم ، نیازمند دعا
سلام بر برادر.
می دانی که نه با پا پس کشیدن کامل از این محیط موافق بوده و هستم و نه با هضم شدن در تار و پود این فضای مجازی، اما دوست دارم که نه در این جا بلکه در هر بخش دیگر از زندگیت بیشتر از این که حرف بزنی و غر بزنی و ...فکر کنی و بعدش بی سر و صدا عمل کنی و همیشه در زندگیت معتدل باشی و محکم. چیزی و کسی که نبوده و نیستم ، اما تو باش و بمان برادر عزیز!
آمدنت به بیان را تبریک می گویم و محیط این جا به دلم نشست. شاید ما هم بیانی شدیم! این جا و نوشته های اولت من را برد به دلنوشته های دوست داشتنی قدیمم، به روزهای نوستالژیکی که هنگام نوشتن گاهی اشک می ریختم و کاهی آرام خنده می کردم!
تکرار کردن "عقب ماندیم" های پست آخرت من را به یاد شاعر شهیر فرانسوی انداخت که این گونه سروده بود:

"تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم

تو را به خاطر عطر نان گرم

برای برفی که اب می شود دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم..."

برادر عزیز و دوست داشتنی!
سرت را درد نیاورم و چشمت را خسته نکنم! سیاست و ادبیات و ...این جا بهانه اند. یادت باشد که سیاست زده و ...نشوی و مقصد و مقصودت فقط خدا باشد! خدایی که در انسان های پاک و مخلص دور و اطرافت به زیبایی تجلی کرده و به وسیله ی آن ها به تو عشق ورزیده و به وسیله ی همان آن ها دست تو را انشا الله خواهد گرفت! پس از آن ها کناره گیری نکن ، و هم نشین آن ها باش تا روزی که سرنوشت بین تو و آن ها موقتاً و به ظاهر جدایی بیاندازد و بیشتر از نقد و حرف و ...فکر کن و مداوم عمل؛  که این شاه کلید نه حرف برادر بی عسلت! بلکه نصیحت علامه ی دوران ،سید طباطبایی(ره) است در لحظات آخر جدایی از زمین که یکی از نزدیکان آرام از لب مبارکشان شنیدند :
مراقبه ، مراقبه ،مراقبه...

به تو و شهادت عالمانه ات به خدای بزرگ امیدوارم و دوست دارم که هیچ وقت در زندگیت از امام زمانت غافل نشوی که او همواره به یاد توست و برایت به درگاه خدای مهربان دعا می کند.
دعا گوی شما/برادرت
یا علی
پاسخ:
سلام بر برادر عزیزم ، راستش با خواندن این نظر ؛ خیلی مسرور شدم
شاید همه ی این سخنان زیبا را فردی به من می زد برایم جالب بود اما از قلم شما ، واقعا برایم ارزشمند است و مرا وادار می کند که عامل باشم ، وادار می کند
در بابت این نظر مخلصانه و برادر پسندانه پاسخ ها زیاد است اما به توصیه ی خودتان ، در چند جمله پاسخ می دهم آن هم این است :
برایتان بهترین ها را آرزومندم ، از صمیم قلب ولی از لحاظ من بهترین ها یعنی
عامل لله ، سرباز او  و در رکابش انقدر با دشمن جنگیدن و شربت شهادت را نوشیدن و آرام معنای مراقبه های علامه را درک کردن ...
چقدر زیباست ، این آرزوهای رسیدنی ، باز می گویم برایتان بهترین ها را از صمیم قلب آرزومندم
.
خیلی برایمان دعا کنید ، من که برادرتانم به شما می گویم ؛ دلتان ظریف تر و پاک تر از ماست با این که سنتان بیشتر از این ها را جواب نمی دهد!
اللهم عجل لولیک الفرج و متعنا بذلک فوق ما نترقب و نامل
دوستدارتان ؛ محمدجواد جان !
یا مهدی [عج]

سلام:

بنده هم بسیار خوشحالم که مجدداً به عرصه ی دنیای مجازی برگشتی.خواستم نکته ای متذکر شوم که دیدم ب....له! برادر بزرگوارت همه چیز را تمام و کمال بیان کرده است.من هم لب می دوزم و بیش از سخن گزاف نمی گویم.باشد که من نیز عامل به توصیه های برادر بزرگوارمان جناب آقا محمدحسین باشم...

التماس دعا

پاسخ:
سلام آقا رسول ، ممنونم
انشاالله ، خودتان می دانید یکی از دلایل مهم برگشت خودتان بودید :)))
.
محتاجیم به دعای فراوان
سلام پسر خوبم 
علت حال بدت این بود ؟ 
برو خدا رو شکر کن . چیزی که تو در این سن بهش رسیدی خیلی ها حتی بعد از مرگ هم نمیرسند و خیلی ها هم وقتی میرسند که روحشان در حال قبض شدن است . 
خیلی خوب نوشتی و خیلی خوبتر محمد حسین توصیه کرده است . مهم هست که زندگی رو چگونه گذراندیم ولی مهم نیت هاست . خدا به نیتت نگاه میکند ف به فکر کردنت در ان سن ،  به اینکه ان موقع هم از ترس باریک الله ی مردم نخواستی قران حفظ کنی ، به اینکه وقتت را صرف دیدن فیلم های مبتذل نکردی ، ورزش کردی و تفریحات سالم ..اینها هیچکدام عیب نیست که هیچ همه اش حسن است ... 
دوران جوانی و نوجوانی دورانی زیباست . یادم هست روزگاری که 20 سال داشتم و تنها  و دور ازخانواده در شهرستانی مشغول تدریس بودم . دعای کمیلم ترک نمیشد تحت هر شرایطی و نماز شب میخواندم و ... اما بعد از ازدواج انقدر مسائل دور وبرم را گرفت که از خیلی چیزها دور شدم . اما یاد خدا که همیشه همراهت باشد خدا را در قلبت داری و او عامل بازدارنده است . پس هنوز چیزی را از دست نداده ای .ارام باش و صبور . محکم و مطمئن با فضل ورحمت الهی . آن باش که خدا میخواهد و مطمئن باش که در نزد خدا بنده ی عزیز و دوست داتنی هستی که خدا به داشتنت پیش فرشتگان افتخار میکند . 
یا علی 
التماس دعا 
به محمد حسین خیلی سلام برسون . دلم براش تنگ شده .
پاسخ:
سلام خانم معلم ، از اومدنتون خیلی مسرور شدم ؛ متشکرم
خداروشکر!

نه این موضوع ولی اینم در بر می گیره ؛ راستش می خواستم پستی راجع به راه حل عقب ماندگیم بنویسم و راه حل بدم که دیدم ماشاالله همه بهترین راه حل هارو پیشنهاد کردند
واقعا خدا را داشتن ؛ یعنی همه چی ، هر چه که او می خواهد ..

یا علی ، چند روز پیش ذکر خیر شما بود
سلام گرم و بزرگواریتان را می رسانم ، ما کم سعادتیم!
۰۹ شهریور ۹۲ ، ۱۸:۱۳ العبد التائب
سلام
از خوشحالی دارم بال در میارم.
شاید باورت نشه.
ولی فکر کردم تنها شدم و رفتی !
خیلی سخت بود...
خدا رو شکر که برگشتی.
خدا خیرت بده نمیدونی دل چند نفر رو شاد کردی.
.
.
..
واین که بدون از خیلی ها هم جلویی......
واین آخره راه نیست...
التماس دعا.
پاسخ:
سلام
ممنونم ، ما که هیچیم ، شما بزرگواران خدا را دارید
.
آخر راه نیست اما ؛ محتاجیم برادر گلم
۰۹ شهریور ۹۲ ، ۲۰:۲۷ سید ابوالفضل

سلام!!!! بابا مارو دق دادی که.

ایشالا مستمر و موفق تر ادامه بدی. آرزوی توفیق.......

(الف.ش) یا حق.

پاسخ:
سلام ؛ :)
انشاالله ، شما هم که افتخار دادید ..
کجایید

یا حق
۰۹ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۴۴ محمد مصطفی پور
السلام علیکم و علی عباداللّه الصالحین
اول-بازگشت شما رو به فضای مجازی تبریک میگم و البته من هم مثل برادرتون امیدوارم خیلی توش غرق نشی
دوم-هم متن شما عالی بود و رشک برانگیز (توبه به خاطر کار مکروه ؟؟؟ سبحان اللّه،ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی ؟) هم نظرات دوستان بزرگواران جامع و کامل بود و خیلی استفاده کردم به خصوص از توصیه های برادرتون،لذا من حرف نزنم بهتره
فقط یکی دو نکته
اول-حتی اگه نظر شما درست هم باشه شما عقب موندی و عقب مونده نیستی (از نظر پزشکی عقب مونده به کسی میگن که اشتباهاتش تقصیر خودش نیست)
دوم-من هنوز در مورد حفظ قرآن و مسابقات با شما سر ناسازگاری دارم،ای کاش همون موقع نکات مثبت و سفید این دو مقوله رو هم بیشتر میدیدی و عجولانه قضاوت نمیکردی،هر چند نظر من اینه که همین الانشم دیر نیست و در کنار همه کارهای بزرگ دیگه میشه بهش پرداخت،نمیخوام بگم مطمئنم ولی به احتمال زیاد در آینده این توفیق برای شما حاصل نمیشه
سوم-ای کاش به همین اندازه ای که از خوبی شما و دوستان احساس شرمندگی میکنم ذره ای هم در محضر خداوند متعال و حضرت ولی عصر عج به خاطر کوله باری از گناه احساس ندامت داشته باشم
التماس دعای فراوان از شما و همه بزرگواران
پاسخ:
و علیکم السلام علی عبادالله المخلصین و الصالحین و الصابرین
اول ممنونم بابت تبریکتون و سعی می کنم به توصیه های شیرین بزرگتر هایم گوش فرا دهم و عامل باشم
دوم ، باور کنید این متن ها دلنوشته اند قابل شما را ندارند ، ممنونم
دوران نوجوانی است دگر ؛ خودتان ماشاالله در همین سن از ما کم و کاستی ندارید

در این زمینه که شما فرمودید ، یعنی در زمینه ی پزشکی ما درس پس می دهیم ولی مصداق این کلامم فکر کنم یک عقب مانده ی دیگری است ؛ همان عقب مانده ی عشقی! باز استفاده می کنیم ، باشد[چشم]

در باب مقوله ی حفظ که گفتم اشتباه می کردم ، واقعا هم اشتباه می کردم ، حال هم قصد ادامه دارم اما شاید روزی دو الی سه خط ولی خب اگر قطع هم شد عیبی ندارد
هدفم همان انس با کلام نور است ، چه با حفظ چه بی حفظ
مهم این است آن هدف مقدس یعنی انس با این کلام قطع نشود ، حال در هر بابی
ولی باز چ ش م و انشاالله از تجربیات شما استفاده ی کامل را می برم ، اگر لایق باشم
[گل]

در مقوله ی سوم کاملا با شما مخالفم ! البته کاملا نه ولی تا حدی ..

در مقوله ی نظر خصوصی اولی که یک اشتباه بود ، ممنون از تذکر بجایتان
دومی هم که دیدید ، پا پس نکشیدم حتی دو الی سه خط !
چرا پیش بینیتان این بود؟!!
یعنی اینقدر داغونیم!

محتاجیم
یا مهدی ادرکنی
۱۰ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۲۳ محمد مصطفی پور
سلام مجدد
من میگم شما یه جا مانده از قافله عشاقی (نه یه عقب مانده عشقی) و دعا میکنم ان شاء الله به شرط تلاش و امید به رحمت خدا با شهادت به جمعشون بپیوندی
پیش بینی من این بود که چون عجولانه و بدون برآورد سختی کار شروع کردی خیلی طول نمیکشه که از هدف اصلی تو این کار (حفظ کل) پا پس میکشی و به حداقل رضایت میدی،ان شاء الله قرآن مونس همیشگیت باشه که بدون انس ظاهری عمل به آیات قرآن غیر ممکنه
التماس دعا
یا علی ع
پاسخ:
سلام
بله ، هم جا مانده هم عقب مانده!
ولی باز دلیل پیش بینیتون برای من مقبول نبود!

انشاالله عامل باشیم
راستی من تاکید شما رو بعضی کلمات رو درک نمی کنم ، چه مشکلی داره!؟
یا حق
۱۰ شهریور ۹۲ ، ۰۸:۲۸ سید ابوالفضل

سلام.

شما چرا این حرفو میزنی؟!

بابا من همیشه و هر روز به وبلاگتون سر میزنم و نظرات رو میخونم! فقط حرفای بزرگان از بس جامع و کامل هست، دیگه بنده خجالت میکشم نظر بدم!

ازت گله دارم! من فکر میکردم کار فرهنگی تو فضای مجازی رو یک تکلیف و وظیفه ی شرعی واسه خودت به حساب میاوردی!!

اگه همینطوره، آدم یهو تکلیفشو ول میکنه به امان خدا و وبلاگشو میبنده؟؟؟؟؟!!!!! آیا؟؟!!! نظر شخصیت قبل احترامه ولی واسه خودت!

این جا، این فضا به افرادی مث شما نیاز داره! این حرکتا و رفتن های بی خبر لااقل واسه بنده قابل هضم نیست!

ببخشید،تند حرف زدم!

یا حق.[چشمک]

پاسخ:
سلام علیکم  ، چه حرفی؟!!
نه ، گاهی اوقات تند حرف زدن نیازه اما ، من براتون قابل هضم میکنم :
اول اینکه ؛ بعضی اوقات انسان ها برای خودشون دلایل شخصی دارند که نیازی نیست به خاص و عام بگویند و بنده هم نیازی نمی دیدم به این جمع بگویم آن دلایل برای خودم بود و خدای خودم
دوم اینکه ؛ شما فکر صحیحی میکردید و لطفا پیش قضاوتی نکنید ، اتفاقا بنده هم کار فرهنگی تو هم فضای واقعی و هم فضای مجازی رو کار فرهنگی و یک ارزش میدونم اما اینکه یک هو تکلیفش رو ول کنه دیگه نه ، بعضی اوقات آدم وبلاگش رو می بنده تا به یک تکلیف مهم تری عمل کنه ، بالاخره کارفرهنگی تو فضای مجازی هیچ وقت برای من اولویت اول رو نداره ، اگه دیدم داره به درسم ضربه میزنه ، تعطیلش می کنم چون میدونم بعد ها با همین درس و قدرت علمی میتونم کارفرهنگی بکنم ، پس بازم زود قضاوت کردید
در باب نظر شخصی که اگر نظر شخصی قابل احترامه واقعا باید گفت پس برای خودت؟!
هر چند فکر میکنم بحث اولویت بندی نظر شما هم باشد ، اما اون جملتون درست نبود

یا حق
۱۰ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۱۳ سید ابوالفضل

سلامی مجدد!

من که نگفتم دلایلتون به کسی مربوطه یا نه! صحبت بنده  چیز دیگه ای بود! شاید منظورمو درست نرسوندم!

قبول، صحبت بنده نادرست و نا معقول!باور کن  قصد بی احترامی نداشتم!

ببخشید! یا علی. [چشمک]

پاسخ:
سلام
 نه برادر عزیز ، این چه حرفیه ، قصد شما خیره
خب منظورتون رو برسونید ..
خواهش میکنم
سلام
خدا شاهده وقتی پست های اخیر شما رو دیدم از خودم خجالت کشیدم
گرچه وظیفه مه بایدم خجالت بکشم...
خدا خیرت بده با این برادری که داری...
به ضرس قاطع میگویم مسیری که میروی ان شاءالله تعالی درست است و آینده اش خیر...
ولی به قول یکی از برادرانم که استاد بنده هست و افتخاری است آشنایی با ایشان،این مسیر،اصلا مسیر آسانی نیست!
وسوسه های شیطان هست،ریا هست،غرور هست،گناه هست...
اما!
"انه لیس له سلطان علی الذین ءامنوا و علی ربهم یتوکلون"
در مقابل،خدا هست،و از عنایت آن ذات باریتعالی،برکت هست،امید هست،خیر هست،تسلط بر نفس هست،خدمت به خلق خدا هست و عاقبت به خیری...
با این دید شما که در عملی که میخواستی انجام بدهی شک میکردی و کلا عمل را انجام نمیدادی همیشه موافق نیستم...
من این دید را داشتم
و خیلی رنج کشیدم از این رویه...
این رویه درست است،تا اندازه ای،در بعضی جاها هم حتما باید این کار را کرد،ولی به قول استاد عزیز حاج آقای زادحسینی، به نقل قول از یکی از بزرگان،گاهی وقت ها شیطان تو را به ریا می اندازد،گاهی وقت ها تو را می ترساند که نکند عمل خیری که انجام می دهی ریا باشد تا تورا از آن عمل خیر بیاندازد...!
صورت مساله را پاک کردن همیشه درست نیست آقا محمدجواد،خودسازی مهم تر است!
و از همه مهم تر بصیرت این را داشتن که کی باید با توکل بر خدا رفت و شیطان را لعنت کرد و کار را انجام داد،و کی باید ایستاد و توقف کرد!
که در حدیث داریم (نقل به مضمون) که توقف و ایستادن در امور،از نشانه های رحمت و توفیق الهی است.
اگر حرف حقیر سراپاتقصیر که البته استاد حرافی و بنگاه سخن پراکنی هستم را قبول داری
میگویم برو،توقف نکن،حسرت گذشته را نخور که حضرت حق میفرماید:
لکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ ۗ وَاللَّـهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿٢٣
این بخاطر آن است که برای آنچه از دست داده‌اید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید؛ و خداوند هیچ متکبّر فخرفروشی را دوست ندارد!(23)
و می فرماید:
فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلَا تَطْغَوْا ۚ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿١١٢
پس همان‌گونه که فرمان یافته‌ای، استقامت کن؛ و همچنین کسانی که با تو بسوی خدا آمده‌اند (باید استقامت کنند)! و طغیان نکنید، که خداوند آنچه را انجام می‌دهید می‌بیند!
دست ما رو هم بگیرید،که ما هم عقب مانده ایم...
"و قال موسی لقومه استعینوا بالله و اصبروا ان الارض لله یورثها من یشآء من عباده و العاقبه للمتقین"
یا امام زمان(ع)،التماس دعا...
مثل محمدحسین،یا علی(ع)

پاسخ:
سلام ، در بابت این پندار پند جامع نیز که مزین شده به آیات و فرمایشات حضرت حق و کتابش و مزین شده به حرف های خالصانه ی یک برادر ارزش القدر که خیر می خواهد حرف ها زیاد است و تحسین ها کثیر اما ترجیح می دهم در چند جمله ثواب کنم! :
افسوس به شرطی خوب است که مقدمه ی کمال شود ، کمال به شرطی خوب است که مقدمه ی رسیدن به خدا باشد ..
کاملا نظرتان را درک کردم و امیدوارم که کاملا نیز عامل بدین باشم ، به عنوان یک برادر کوچک تر برایتان بهترین ها را آرزومندم ، دقیقا همان آرزوهای شیرینی که برای برادرم کردم ..
دست به دست دهیم تا خدا ، والعاقبه للمتقین
دعا برای ظهور کسی که دستگیر همه ی ما بندگان خداست ..
اللهم عجل لولیک الفرج و متعنا بذلک فوق ما نترقب و نامل
مثل محمدحسین ، یا علی (ع)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">